به نماز بست قامت کــه نهــد بــه عـرش یارا
به خدا علــی نبینــد به نمــاز، به جز خــدا را
چو بگفــت نــام « ا... » و ادا نمـــود « اکبــر»
بگرفت هیبت حــق همــه ملــک ما سِوی را
نَبًوُد زسجده خوشتر، به خـدا قســم، علـی را
که خــدای می پسنــدد به ســجود او دعا را
به نماز آخــرینش چـه گـذشت؟ مـن نـدانم
که ندای دعوت آمد، شه ملــک«هل اتی» را
شب تار از این مصیبت، بدریـد سیــنه خــود
اثــرات این سحـــر شـد همــه جای آشکارا
چه گذشت یارب آن دم به دل غمین زینب؟
چو بدید غرفه در خون،سروروی مرتضی را
زشهــادت علــی شــد چــو تمـام صبر زینب
چــه کنــد اگــر کــه بیند شهدای کربلا را؟
زگــناه خــود به محشر چه غمت بود «حسانا»
که ولای او کشــانــد بســوی بهـشت مــا را
بسم الله الرحمن الرحیم
خوب با گزارش جلسه این هفتمون که با موضوع نشانه های ظهور حضرت قائم و تطابق آن با حوادث امروزی بود مهمان نگاه هاتون هستیم.
هفته ای که گذشت یک اتفاق نو تو حلقه افتاد اونم آشنایی با حلقه شهید خرازی از شهر آبپخش بود.
سال شصت و دو بود؛ پاسگاه زید. کادر لشکر را جمع کرد تا برایشان صحبت کند. حرف کشید به مقایسه ی بسیجی ها و ارتشی های خودمان با نظامی های بقیه ی کشورها. مهدی گفت:«درسته که بچه های ما در وفاداری و اطاعت امر با نظامی های بقیه ی جاها قابل مقایسه نیستند، ولی ما باید خودمونو با شیعیان ابا عبدالله مقایسه کنیم. اون هایی که وقت نماز، دور حضرت رو می گرفتند تا نیزه ی دشمن به سینه ی خودشون بخوره و حضرت آسیب نبینه.< شهید مهدی زین الدین
ایاک نعبد بر زبان... دل در خیال این و آن
من بنویسم یا تو ؟